مسافران کربلا

شهدای پایگاه مقاومت بسیج سردار شهید قندی(پیرعلم-سیدجلال)شهرستان بابل

مسافران کربلا

شهدای پایگاه مقاومت بسیج سردار شهید قندی(پیرعلم-سیدجلال)شهرستان بابل

مسافران کربلا

کربلا را اهل کربلا می شناسند، آنانی که تا پای جان ایستادن پای ارزشها را در جبهه ها آنقدر تمرین کردند تا در امتحان الهی پذیرفته شدند. و جبهه و درسهایش همچنان جاری است...
باید مسافر کربلا شد و از میادن مین شیطان نفس عبور کرد تا به وادی مرام حسینی، به کربلا رسید...

شهید رضا نیکو

جمعه, ۹ خرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۴۳ ب.ظ

شهید رضا نیکو:

تاریخ ولادت: 1350

تاریخ شهادت: 1366/12/28

عملیات و محل شهادت: والفجر10

محل دفن: گلزارشهدای آرامگاه معتمدی بابل

بنام خدا

وصیت‌نامه بسیجی شهید رضا نیکو

بنام خدائی که به من فکر و عقل عطا فرمود تا بوسیله آن بتوانم این انقلاب و این خون شهداء ( تا آنجا که در توانم بود) درک کنم که این عقیده توانست مرا به این مکان مقدس بکشاند تا در راه او و انقلاب و در جواب خون شهداء با این دژخیمان از خدای بی‌خبر پیکار نمایم، البته از اول انقلاب و جنگ شهدای زیادی دادیم و وصیت‌نامه‌های متعددی خوانده شده و ممکن است بیشتر این وصیتنامه‌ها شبیه هم بوده، چون هدف همه شهدا یکی می‌باشد و این امر صحیح بوده چون هر انسانی حق دارد قبل از مرگش وصیت‌نامه‌ای بنویسد من هم از این لحاظ وصیتی دارم که امیدوارم بتوانم این وصیت‌نامه‌ را با این قلم ناتوانم و این فکر کوچک بنویسم.

خدایا، تو خود شاهدی که من فقط بخاطر قرب و رضای تو و دفاع از اسلام و میهنم به این مکان مقدس پا گذاشتم تا شاید بتوانم دین خود را به این انقلاب و شهدا و امام امت اداء کنم و خیلی خوشحالم که این سعادت نصیبم شد که یکبار دیگر توانستم به این مکان مقدس بیابم.

                                    

خدایا، تو شاهدی که من نه بخاطر به‌به دوستان به این مکان مقدس پا گذاشتم و نه بخاطر به‌به خویشاوندان و مردم. امید دارم این جبهه آمدن من مورد قبول تو واقع شود و مرا دریابی، همان‌طوریکه قرآن مجید می‌فرماید این جانی است که تو به ما عطا فرمودی و خودت هم باید از ما بگیری چه بهتر که این جان دادن در جبهه و در راه تو باشد و افتخارش از مردن در بستر بیماری بیشتر است، خدایا، تو شاهدی که من همیشه بعد از خواندن نماز یکی از دعاهایم این بود که خدایا مرگم را شهادتم قرار ده و امیدوارم که این دعای من مورد قبول تو قرار گیرد و این خواسته مرا جواب مثبت بدهی که آن هم لیاقت شهید شدن در راه توست، همانطور که شهدای دیگر گوی سبقت را از من ربودند منهم به یاری تو می‌خواهم گوی سبقت شهادت را از دیگر یاران بربایم و این خواسته تو بستگی دارد.

خدایا، از تو می‌خواهم وقتی که لیاقت شهادت را در این مکان مقدس به من عطا فرمودی طوری شهید شوم که دستهایم همانند حضرت‌ ابوالفضل (ع) از بدنم جدا گردد و سرم مانند سر مطهر امام حسین (ع) از تنم جدا گردد و پیکرم مانند پیکر حضرت زهرا (س) مفقود‌الاثر شود تا شاید بعضی از گناهانم در این دنیا پاک شود، پدر و مادر عزیزم می‌دانم که شما چقدر از کوچکی تا به حال زحمات سختی را متحمل شدید و آرزوها برای من داشتید اما بخاطر اسلام و خدا این رنج یا بهتر بگویم افتخاری که بر شما وارد می‌شود را باید درک کنید و از خدا می‌خواهم که به شما و به دیگر خانواده‌ها صبر عنایت فرمائید.

پدر عزیزم اگر می‌خواهی گریه کنی برای امام حسین‌(ع) این مظهر استقامت گریه کن چون امام حسین (ع) 72 یار و فرزند و برادر فدای اسلام کرد ولی تو فقط یک فرزند خود را فدای اسلام کردی و تو ای مادر عزیزم اگر می‌خواهی گریه کنی برای حضرت زهرا (س) این بانوی صبور و رنج کشیده گریه کن، و تو ای خواهرم اگر می‌خواهی گریه کنی برای حضرت زینب (س) این بانوئی که تمام مصیبت و رنج برادر را تحمل کرده است گریه کن و تو ای برادر عزیزم اگر می‌خواهی گریه کنی برای امام حسن (ع) و برای آن قبر تاریک و خلوت و ساده او گریه کن.

خانواده عزیزم اگر در طول زندگیم به شما بدی کردم مرا حلال کنید و از شما پدر و مادر عزیزم می‌خواهم از گناهان من درگذرید که در آن جهان عذاب نکشم.

چون اگر پدری و مادری از فرزند خود راضی نباشد خدا هم از او راضی نیست و امیدوارم که این خواسته مرا قبول کنید و مرا حلال کنید.

البته من کوچکتر از آن هستم که به دوستانم وصیتی کنم ولی یک خواهش دارم که آن هم این است که جبهه‌ها را خالی نگذارید و تا آنجا که توان دارید در جبهه‌ها حضور داشته باشید تا امام‌مان احسان تنهائی نکنند.

امام را دعا کنید چون به وسیله او و خواست خدا بود که این انقلاب پر شکوه به رهبری او پیروز شد امیدوارم که این انقلاب با دادن این همه شهید و خونهای بسیاری که در پایش ریخته شد تا نسلهای بعد ادامه پیدا کنند و تداوم بخش آن هم دادن خونهای بیشتری است که ما باید این مسئله را درک کنیم تا این جنگ تمام نشود هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید که من با یک یا دو بار جبهه رفتن دین خود را ادا کردم. خیر هرگز چنین نیست ما باید تا آنجا که می‌توانیم در امر جبهه کوشا باشیم و جبهه‌ها را خالی نگذاریم و تا آخرین وصیتی که به خواهران دارم. البته من کوچکتر تر از آن هستم که وصیت و یا امری به کسی کنم اما به پشتیبانی از شهدای دیگر این وصیت را می‌کنم که آن هم حفظ حجاب و شخصیت زن است.

                                  

که تو ای خواهرم می‌توانی به وسیله همین حجاب مشتی محکمی بر دهان ابر جنایت‌کاران شرق و غرب‌ بزنی.

آخرین خواسته‌ای که از پدر و مادر عزیزم دارم این است که قبرم را آراسته نکنند و خیلی ساده و تاریک باشد. که اگر کسی به مزارم آمد بیاد قبر امام حسن (ع) در بقیع گریه کنند چون من که از آن امام بالاتر نیستم و خیلی هم کوچکتر. امیدوارم به این خواسته من عمل کنید و امیدوارم در روز قیامت امام حسین (ع) به دادم برسد و مرا از عذاب روز قیامت نجات بخشد و در آخر از همه شما التماس دعا دارم.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

(مداحی مراسم مرا آقای بخشایش به عهده بگیرد)

بنده حقیر رضا نیکو

 

  • سید تائب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی